پارت ۸ مافیای عشق
شوگا: اووووو تا زن بگیر فکر نکنم این زن بگیر
جونگکوک : میگیره میگیره من بهت میکنم من جیمین شییییی میشناسم😉
شوگا : چطور مگه نگو که عاشق شوده عاشق کی بگووووووو😆
جونگکوک : هههههههههه مگه تو نمیدونی عاشق ات 😁
شوگا : ات ات کی 🤔🤨
جونگکوک : ات همون که توی انباری بود چطور نمی شناسی
شوگا : هاهاها هااا از کجا فهمیدی
جونگکوک : ببین شوگا من عاشق رو از دور میشناسم چه برسه جیمین که از بچگی باهاش بودم
شوگا : وای وای وای پس عروسی در راهس
جونگکوک : اره اره اره داداش ببین من میخوام برقص توی عروسی جیمین
شوگا : من هم میخوام یکی رو بکوشم و به جیمین کادو بدم
جونگکوک و شوگا مشروب میخوردن ولی کم زیاد مست نمیشن
ویو ات
صبح بیدار شودم دیدم من یک اتاق دیدم خیلی مشکی بود رنگ اتاق. تخت . در. و کمد. و خیلی از چیز ها دیگه
رفتم بیرون که دیدم جیمین توی مبل خوابش برده خیلی کیوت بود و جذاب و یک خدمت اجوما آمد و گفت : خانم میخواین براتون صبحونه درست کنم
ات : نه خیلی ممنون من باید برم
اجوما : نه نمیشه آقا اجازه نمیدن کسی بدون غذا بره بیرون اگر برین عصبانی میشه
ات : باشه
اجوما :چی میخواین بخورین
ات : هرچی باشه من می خورم
ات رفت پیشه جیمین نشست و تلویزیونی روشن کرد
جیمین از خواب بیدار شود و دید که ات بیدار شود
ات : بیدار شودی تلویزیون بلند بود ببخشید
جیمین : نه خودم توین ساعت بیدار میشم کلا عادت کردم خوب خوابیدی
ات : اره ولی من چطوری امدم اینجا 🤔
جیمین : مگه یادت نمیاد چی افتاد 🤨
ات : خوب نه
اجوما : اقا صبحونه آماده شود
جیمین : دست درد نکنه بیا برین صبحونه بخوریم بعدن برات میگم
ات : نه نمیخوام من باید برم خونه
جیمین : نه باید اول صبحونه بخوری بعد باید بریم؟ مدرسه
ات : باشه
@afnanabdoli
@jimin_park_1995
@pary_army_1389
جونگکوک : میگیره میگیره من بهت میکنم من جیمین شییییی میشناسم😉
شوگا : چطور مگه نگو که عاشق شوده عاشق کی بگووووووو😆
جونگکوک : هههههههههه مگه تو نمیدونی عاشق ات 😁
شوگا : ات ات کی 🤔🤨
جونگکوک : ات همون که توی انباری بود چطور نمی شناسی
شوگا : هاهاها هااا از کجا فهمیدی
جونگکوک : ببین شوگا من عاشق رو از دور میشناسم چه برسه جیمین که از بچگی باهاش بودم
شوگا : وای وای وای پس عروسی در راهس
جونگکوک : اره اره اره داداش ببین من میخوام برقص توی عروسی جیمین
شوگا : من هم میخوام یکی رو بکوشم و به جیمین کادو بدم
جونگکوک و شوگا مشروب میخوردن ولی کم زیاد مست نمیشن
ویو ات
صبح بیدار شودم دیدم من یک اتاق دیدم خیلی مشکی بود رنگ اتاق. تخت . در. و کمد. و خیلی از چیز ها دیگه
رفتم بیرون که دیدم جیمین توی مبل خوابش برده خیلی کیوت بود و جذاب و یک خدمت اجوما آمد و گفت : خانم میخواین براتون صبحونه درست کنم
ات : نه خیلی ممنون من باید برم
اجوما : نه نمیشه آقا اجازه نمیدن کسی بدون غذا بره بیرون اگر برین عصبانی میشه
ات : باشه
اجوما :چی میخواین بخورین
ات : هرچی باشه من می خورم
ات رفت پیشه جیمین نشست و تلویزیونی روشن کرد
جیمین از خواب بیدار شود و دید که ات بیدار شود
ات : بیدار شودی تلویزیون بلند بود ببخشید
جیمین : نه خودم توین ساعت بیدار میشم کلا عادت کردم خوب خوابیدی
ات : اره ولی من چطوری امدم اینجا 🤔
جیمین : مگه یادت نمیاد چی افتاد 🤨
ات : خوب نه
اجوما : اقا صبحونه آماده شود
جیمین : دست درد نکنه بیا برین صبحونه بخوریم بعدن برات میگم
ات : نه نمیخوام من باید برم خونه
جیمین : نه باید اول صبحونه بخوری بعد باید بریم؟ مدرسه
ات : باشه
@afnanabdoli
@jimin_park_1995
@pary_army_1389
- ۵.۱k
- ۲۸ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط